دو خلبان نابینا که هر دو عینکهای تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند. زمانی که خلبانها وارد هواپیما شدند، زمزمههای توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شد. همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند دوربین مخفی! بوده است.
اما در کمال تعجب و ترسِ آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کمکم سرعت گرفت. هرلحظه بر ترس مسافران افزوده میشد، چراکه میدیدند هواپیما با سرعت بهسوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرارگرفته، میرود. هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه میداد و چرخهای آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند.
در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همهچیز آرامآرام به حالت عادی بازگشته و آرامش بهتدریج در میان مسافران برقرار شد.
یکی از خلبانها به دیگری گفت: "میترسم یکی از همین روزها، مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن کنند و ما نفهمیم کی باید از زمین بلندشیم، اون وقت کار همهمون تمومه !"
●
نیشخند مدیرانه: شادکام باشید، ولی جیغ زدنو یادتون نره!
●
نوشخند مدبّرانه: شما اکنون پس از خواندن این داستان کوتاه، با یکی از شیوههای مدیریتی آشنا شدید ... ! در این شیوه از مدیریت، فرض بر این است که همه کارها بهدرستی انجام میشود، هیچ عیب و نقصی وجود ندارد و اخبار و گزارشهایی که از وجود انحراف از برنامه یا ضوابط حکایت میکند، جهتدار بوده و قابلاعتنا نیست؛ تنها هنگامی میتوان و باید به اخبار و گزارشها واکنش نشان داد که، جیغ همه درآمده باشد.
●
ریشخند مزورانه: 1- تصور کنید که هواپیما برای جابهجایی ورزشکاران کر و لال برای شرکت در یک مسابقه ورزشی، بهصورت دربست، اجاره (چارتر) شده باشد؛ آنگاه چه فاجعهای رخ خواهد داد؟ اون وقت میتونین حدس بزنین داستانک تهش چه جوری تموم میشه؟ هان؟!
2- حالتی را تصور کنید که مسافران بهجای جیغ کشیدن به هنگام ترس، زبانشان بند بیاید؛ آنگاه چه فاجعهای رخ خواهد داد؟
●
واژگان کلیدی: خلبان، نابینا، جیغ زدن، دوربین مخفی، هواپیما، عینکهای تیره، سبک مدیریت، شیوه مدیریتی.